یادداشتم در باب انقلاب فرانسه را بر سه محور متمركز میكنم؛ اول مواجهه خودم با انقلاب فرانسه. دوم مكتب آنال و در همین راستا رویكرد نویسنده و مختصاتی كه ای بسا دانستنشان برای خواندن كتاب خالی از لطف یا فایده نباشند و سوم خود لوفور و چیزی كه در تاریخنگاری به جهان ما اضافه كرده.
كار من با تاریخ اتفاقی بود كه برایش برنامهریزی نكرده بودم و در واقع حتی از انجام دادنش اكراه داشتم چون فكر میكردم به دلیل تحصیلم در فلسفه و تمركزم بر آن این كار ممكن است یكجور فاصله گرفتن از دغدغه اصلی من باشد. متوجه ضرورت مطالعه تاریخ انقلابهای جهان بودم اما ترجمه كتابی در باب یكی از این انقلابها هرگز جزو برنامههایم یا حتی تصوراتم نبود. امروز بابت ترجمه این كتاب و تداوم این كار با ترجمه جلد دوم نه تنها خرسند كه حتی مفتخرم - مفتخر نه از بابت نتیجه كارم كه قضاوتش با مخاطب است، بلكه از حیث چیزی كه وقت عزیز را بر سر آن گذاشتهام - و دلیل اصلی آن است كه رفتهرفته فهمیدم این كار اتفاقا ارتباط مشخصی با درك من از فلسفه دارد. در فلسفه اگر بخواهم به اجمال بگویم مولفههایی برایم مهم بودهاند .
اولین آنها «زندگی» است. نهایتا فلسفه برایم چیزی جز زندگی نبوده و نیست. یعنی نه زندگی خالی از فلسفه به گمانم زندگی است نه فلسفه خالی از زندگی به دنبال كردنش میارزد و مرادم از فلسفه رشتهای تحصیلی یا تخصصی نیست، بلكه «سر نهادن در گرو ایده» یا اندیشهورزی است. به این معنا مرادم از پیوند فلسفه و زندگی همان چیزی است كه در حیات اولین معلمان فلسفه، اولین فیلسوفان، بیش از همه مشهود است، مثلا در سقراط آنچنانكه فلسفه را میزیست و آنچنانكه زیستنش از فلسفه جدا نبود. نهایتا فلسفه میباید به زندگی ما در مقام افراد انسان، در مقام ایرانی، در مقام شرقی و در هر مقام دیگری در این جغرافیا بازگردد و فلسفه میباید زندگی را به حیات سیاسی و اجتماعی و روانی ما بازگرداند.
دیگر آنكه همانند همگان همیشه به دنبال چیزی، مفهومی، بودهام كه به كار زمانه من بیاید و زمانه من از جغرافیایی كه در آن زندگی میكنم جدا نبوده و نیست. اگر سالهاست كه فیلسوفی در این سرزمین به هم نمیرسد این ماجرا مستقل از كل ماجرای فكری ما و جدای از تاریخ و سیاست ما نیست و نمیتواند باشد. پس شاید اگر بناست اساسا در عالم فكر جایی برای خودمان پیدا كنیم باید به دنبال مفاهیمی بگردیم كه نسبتی با زمانه ما داشته باشند و خلأهایی را پر كنند و جهتگیریهای تازهای بیافرینند. یكی از این مفاهیم عزیز برای من «امید» است. امید به اینكه آزادی و برابری را برقرار كنیم یا حتی آنقدر امیدوار باشیم كه برای برقراری این دو بتوانیم مدت معقولی كنار هم بمانیم. امید به اینكه همیشه كاری برای كردن هست. امید به طلوع دوباره عقلانیت و تعقل. امید به غلبه بر میراث روانشناختی و تاریخی كه پای ما را از جایی كه حتی تصور هم نمیكنیم به وضع موجود گره زده و حتی بیآنكه بدانیم آب آسیابش را دستان ما فراهم میكنند. در واقع امید به خودآگاهی در سطح یك ملت، یك تاریخ. حال این امید باید به امكانهای ما پیوسته باشد و پرسش مهم امروز به نظرم این است كه چه امكان یا امكانهایی برای ما باقی ماندهاند؟
با این مقدمه ترجمه انقلاب فرانسه را كاری میدانم كه با دركم از فلسفه پیوند نزدیكی دارد. تاریخ یكی از بزرگترین و مهمترین انقلابات جهان كه در بررسی این انقلابها چارهای از گریز به آن نیست، سیر این انقلاب، برهمكنش نیروهای مختلف و حتی متضاد، نقش مردم و كشورهای خارجی و بسیاری مولفههای دیگر خواندن در باب این انقلاب را ضروری میكند. چرا؟ چون یك ملت سالهای پرتلاطم و گاه مشحون از وحشت را چگونه بدون امید میتوانند سر كنند؟ اصلا مگر چیزی جز امید و خواست شكل انسانیتری از زندگی آدمی را به تحمل چنین مشقتی و به استوار ماندن در تحمل چنین مشقتی وامیدارد. و نهایتا اینكه مردمانی در اعصار دیگر در سرزمینهای دیگر چه امكانهایی داشتهاند یا به تعبیر دلوز چگونه امكانهایشان را آفریدهاند؟ انقلاب فرانسه به گمان من تقلایی بود در جهت همین گرایشها و مسالهها و دغدغهها كه شاید به كار كنشگری ما بیاید.
اما وقتی كار ترجمه را میخواستم شروع كنم با خودم گفتم انقلاب فرانسه اتفاقا انقلابی است كه همه به نحوی با آن برخورد داشتهاند و لابد ترجمه آن كار دشواری نیست، حتی اگر نویسندهاش از مورخان مكتب آنال یا نزدیك به مكتب آنال بوده باشد. تصوری بسیار سادهلوحانه از كتاب لوفور كه خیلی زود نقش بر آب شد، گیرم در حدود این سادهلوحی قدری هم اغراق كرده باشم. به هر حال، زمانی تصور شما از این كتاب درست خواهد بود كه قدری از خود ژرژ لوفِور و رویكردش به تاریخنگاری به ویژه در همین كتاب انقلاب فرانسه بدانید. در مقدمه مترجم و پیشگفتار كتاب تا حدی از این هر دو صحبت شده اما به نظرم كافی نیست، خاصه كه این اولین كتاب لوفور است كه به زبان فارسی برگردانده میشود.
كار را با تعریفی از مكتب تاریخی آغاز میكنم. مكتب تاریخی را میتوان اینطور تعریف كرد: گروهی از مورخان به هم پیوسته كه وجه اشتراكشان شمار قابل توجهی از فرضیات مشخص در باب مدرك، تبیین و روایت است. با این مقدمه مكتب آنال را باید معرف رویكردی متمایز و بارور نسبت به تاریخ اجتماعی دانست. فرضیات مشتركی هم در باب موضوعات و هم در باب رویكردهای فكری نسبت به گذشته به این رویكرد وحدت میدهد. پیش از بیان این مفروضات و وجوه تمایز باید تاكید كنم كه نام آنال در واقع به سه پدیده به هم پیوسته اشاره دارد: (1) نشریهای كه دو مورخ فرانسوی راهاندازی كردند و هنوز هم برقرار است: «سالنامه تاریخ اقتصادی و اجتماعی» (Annales d’histoire économique et sociale (Annals of economic and social history)). بهزعم برخی این نشریه موثرترین نشریه در مطالعات تاریخی است. (2) مكتبی یا به عبارت بهتر حلقهای از مورخان فرانسوی و فرانسویزبان و (3) جنبشی گسترده و ناهمگن كه به محرك نشریهای به همین نام روش اندیشیدن و نوشتن در باب تاریخ را خاصه از پایان جنگ جهانی دوم عمیقا تغییر داده است.
حال مكتب آنال چگونه مكتبی است؟ مكتبی است در تاریخنگاری كه همچنانكه گفتم مارك بلوك و لوسیین فِور آن را در اواخر دهه بیست قرن بیستم پایه گذاشتند. تاریخنگاران این مكتب مطالعه زندگی مردمان عادی را به جای مطالعه زندگی رهبران نشاندند. همینطور بررسی اقلیم، جمعیتشناسی، كشاورزی، تجارت، تكنولوژی، حملونقل، ارتباطات و گروهها و ذهنیتهای اجتماعی را به جای تحقیق در سیاست، دیپلماسی و جنگها گذاشتند. مراد از این جایگزینیها این نیست كه مثلا رهبران یا اوضاع سیاسی یا جنگها در نگارش تاریخ بیاهمیت شدند بلكه صرفا این امور از كانون انحصاری توجه تاریخنگاری كنار رفتند و موارد مذكور كه تا پیش از این اهمیت بنیادینی در تاریخنگاری نداشتند هسته اصلی مطالعات تاریخی شدند.
دقیقا در سال 1929 بلوك و فور نشریه مذكور را پایه گذاشتند. این نشریه در واقع بنا بود در فرانسه با نشریه سنتی «بررسی تاریخ اقتصادی و اجتماعی» (Revue d’histoire économique et sociale (Review of economic and social history)) رقابت كند، نشریهای كه ظاهرا از سال 1913 منتشر میشد و رهیافتش زیاده از حد ملایم و حقوقی دانسته میشد. در سطح بینالمللی نیز با «فصلنامه تاریخ اجتماعی و اقتصادی» (Vierteljahrschrift für Sozialund Wirtschaftsgeschichte (Quarterly for social and economic history)) رقابت میكرد، نشریهای آلمانیزبان كه به واسطه رفتار علمای آلمانی در دوران جنگ اول وجههاش را از دست داده بود. موضوعات نشریه آنال متنوع و چشماندازش چندرشتهای بود (صرفا گزارش رویدادهای تاریخی نبود) و البته این ویژگی اخیر برمیگشت به رهیافتی كه قبلا در «نشریه علوم اجتماعی» (Année sociologique) (Social science journal) امیل دوركم، جامعهشناس فرانسوی، به كار بسته شده بود. آنال از حیث تنوع موضوعات و چشمانداز چندرشتهایاش از افقهای تاریخ آكادمیك مسلط فراتر رفت و هر چیزی را كه به نحوی تاریخ را در مقام تاریخ «تام و تمام» غنی میكرد در مطالعاتش میگنجاند. یعنی هدف این مكتب همین تاریخ كامل بود. این تعبیر تاریخ كامل یا تام هم تعبیر دوركم است.
آثار اولیه بلوك و فور و همكاران نزدیكشان به ویژه ژرژ لوفور متمركز بود بر مسائل خاص در تاریخ اجتماعی یا بر قرار دادن تاریخ منطقهای فرانسه یا اروپا در چشماندازی تازه با تاكید ویژه بر پدیده مردمشناختی «ذهنیتها». اما در دهه پنجاه بعد از آنكه فرنان برودل، مورخ فرانسوی، سكاندار نشریه شد به تقلید از آثار خود برودل چرخشی روششناختی به سمت تاریخ كمّی و مطالعات درازمدت پدید آمد.
این رهیافت فكری یعنی مكتب آنال طی سالها به صورت یك جنبش راستین درآمد و به سرعت آن سوی مرزهای فرانسه گسترش یافت. اما در این مسیر پارادایمهای مكتب آنال تغییر كردند. به دنبال سیطره تاریخ اجتماعی-اقتصادی «كامل و تام» و بعد از آن «تاریخ ذهنیتها» كه پیشتر گفتیم از مولفههای مكتب آنال بودند، از دهه هفتاد به بعد آنچه مشهود و واضح است اشتیاق خاص به مردمشناسی تاریخی و بعد از آن «میكروهیستوری یا تاریخ خرد» است. تاریخ خرد روشی است كه در برهمكنشهای افراد و گروههای كوچك مطالعه میكند آنهم با هدف بررسی جداگانه ایدهها، باورها، رویهها و اعمالی كه با راهبردهای تاریخی سنتیتر ناشناخته میمانند. بنابراین، مورخان تاریخ خرد مردم را نه در مقام گروه كه در مقام افرادی میبینند كه چه در فرآیندهای تاریخی و چه در جمعیتهای ناشناخته نباید گم شوند. این توجه به فرد باعث شده كه توجه این مورخان به حاشیههای قدرت جلب شود نه كانون آن. در كنار جامعهشناسی كه در مقام یك رشته علمی چارچوب ارجاعی مهمی است، ساختارگرایی و نقشگرایی (فانكشنالیسم) نیز مولفههای مهم مكتب آنال هستند كه به موجب جهتگیری ضدجبرگرایانه نیرومند این مكتب در این سیر تحولی اهمیتشان را حفظ كردند. فانكشنالیسم مطالعه برهمكنش سه حوزه اقتصاد و جامعه و تمدن، پویایی رابطه سهجانبه آنها و وابستگی متقابل سلسلهمراتبی و دیالكتیكیشان است. پیرو این چرخش تعیینكننده نشریه در سال 1994 عنوان فرعی تازهای یافت و همچنان هم به همین عنوان معروف است: «آنال. تاریخ، علوم اجتماعی» (Annales. Histoire, sciences sociales).
مكتب آنال با این رویكرد تاثیر بینالمللی عظیمی نیز داشته است. از رهیافت مكتب آنال به ویژه در ایتالیا و لهستان استقبال شد. فرانتسیشِك بویاك (Franciszek Bujak) و یان روتكوفسكی (Jan Rutkowski) بنیانگذاران تاریخ اقتصادی مدرن در لهستان جذب نوآوریهای مكتب آنال شدند و حتی روتكوفسكی با بلوك و دیگران در ارتباط بود و در نشریه آنال مینوشت. تاثیر دوسویه مكتب آنال فرانسه و تاریخنگاری لهستانی به ویژه در مطالعات انجام شده بر روی قرون وسطی و اوایل دوران مدرن توسط برودل مشهود است. رهیافت مكتب آنال در امریكای جنوبی نیز محبوبیت یافت، از جمله در ونزوئلا و مكزیك. مورخان بریتانیایی سوای تعدادی از مورخان ماركسیست عموما با این مكتب از در مخالفت درآمدند. دانشمندان امریكایی، آلمانی، هندی، روسی و ژاپنی عموما این مكتب را نادیده گرفتند. اما امریكاییها شكل خاصی از «تاریخ اجتماعی نوین» را از ریشههایی یكسره متفاوت بسط دادند اما تكنیكهایشان از جهاتی با مكتب آنال قرابت داشت. مكتب «واخنینگن» (Wageningen) نیز در سطح جهانی همتای هلندی مكتب آنال محسوب میشود گیرم تمامی مولفههای این مكتب را ندارد. نهایتا مكتب آنال تاثیری كلیدی در بسط و گسترش نظریه نظامهای جهانی داشته است. این نظریه رهیافتی چندرشتهای به تاریخ جهان و تغییرات اجتماعی است كه بر نظام جهانی (و نه دولتهای ملی) به مثابه واحد اصلی (نه منحصربهفرد) تحلیل اجتماعی تاكید میكند.
برگردیم به محور سوم یادداشتم و خود لوفور كه بهزعم بسیاری پدر تاریخنگاری مدرن انقلاب است. در باب تعلق لوفور به مكتب آنال البته بحثها و اختلاف نظرهایی هست اما آنچه مشخص است آن است كه سوای ارتباطات و همكاریهای او با اعضای این مكتب، سمت و سوی تاریخنگاری خود او و ویژگیهای كارش در تاریخنگاری قرابتهای زیادی با این مكتب دارد .
لوفور یكی از مورخان مهم انقلاب در فرانسه است. عبارت «تاریخ از پایین» (history from below) ساخته لوفور است. تاریخ از پایین یا تاریخ مردم نوعی روایت تاریخی است كه میكوشد وقایع تاریخی را از منظر مردمان معمولی تبیین كند. لوفور به ویژه به خاطر جعل این عبارت و همینطور بسط نظریه انقلاب چهارمرحلهای (theory of a four-phase revolution) شناخته شده است. در توضیح این انقلاب چهار مرحلهای باید بگویم لوفور در كتاب 89 كه در سال 1939 منتشر كرد به دقت علل انقلاب و وقایع منتهی به 1789 را بررسی میكند. آنجا انقلاب فرانسه را به چهار مرحله تقسیم میكند: انقلاب اشرافی سالهای 1787 تا 1788، انقلاب بورژوازی 1789 تا 1791، انقلاب شهری در پاریس و انقلاب دهقانی در نواحی روستایی. نكته جالب توجه آن است كه این چهار حركت به اتفاق نظر در باب انقلاب نرسیده بودند. یعنی چنین نبود كه همگی به اتفاق و به دلایل و اهداف مشابه یا حتی همزمان حركت انقلابیشان را شروع كنند. حتی از حیث زمانی هم گاه یكی از حركتها پس از اتمام دیگری آغاز شده. به ادعای لوفور هر كدام از این حركتها نقشآفرینان، علتها، انگیزهها و روشهای متنوعی داشتند؛ متحد نبودند و حتی منافع و اهدافشان هم اغلب متعارض بود.
لوفور به اقرار خودش ماركسیست بود و اكثر نوشتههایش كشش و دلبستگی چپ به طبقه و منافع طبقاتی را نشان میدهند. البته ماركسیست بودن لوفور به سرسختی ماركسیسم معاصرانش نبود و ضمنا هراسی از سنتشكنی هم نداشت. او اغلب از نظرگاهی مینوشت كه تصور میكرد به دهقانان آن دوره تعلق داشته است. به باور برخی، تلقی لوفور از انقلاب فرانسه واجد سه تاكید اصلی است: این ایده كه دهقانان نواحی روستایی فعالانه در انقلاب مشاركت كردند، این ایده كه این مشاركت تحت تاثیر و نفوذ قابلتوجه بورژوازی نبود و این ایده كه دهقانان در دهه 1790 عموما بر سر شیوه تفكر ضدسرمایهدارانه متفق بودند. لوفور همچنین مفهوم ذهنیت راکه پیشتر به آن اشاره كردیم بسط داد و مثلا در تببین انقلاب فرانسه از مفهوم ذهنیت دهقانی بهره گرفت.
لوفور در 35 سال آخر زندگانی یعنی از 1924 تا 1959 موثرترین و پیچیدهترین تفسیر از انقلاب فرانسه را ارایه داد، چیزی كه تا زمان خود او سابقه نداشت. ضمن اینكه در زمانی كه لوفور به سالهای 1794 تا 1799 از تاریخ انقلاب فرانسه پرداخت (سالهایی كه در جلد دوم این كتاب روایت شدهاند) هیچ مورخی تبیین درخوری از آن سالها ارایه نداده بود. به عبارتی لوفور روایت انقلاب فرانسه را از آنچه در زمان او در دسترس و مدون شده بود پیشتر برد و در واقع كامل كرد. او هزاران سند و مدرك را برای نگارش تاریخ انقلاب فرانسه بررسی كرده بود و در تبیین علل و انگیزههای انقلاب هیچیك از زمینههای اقتصادی، علمی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... را چه در فرانسه، چه در اروپا و چه در جهان دوران انقلاب مغفول نگذاشته بود. تسلط و دانش او در باب انقلاب فرانسه به حدی بود كه تا زمان مرگش در مقام مهمترین صاحبنظر در موضوع انقلاب فرانسه ستایش میشد.
پژوهشگر فلسفه و مترجم كتاب
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.
لوفور یكی از مورخان مهم انقلاب در فرانسه است. عبارت «تاریخ از پایین» (history from below) ساخته لوفور است. تاریخ از پایین یا تاریخ مردم نوعی روایت تاریخی است كه میكوشد وقایع تاریخی را از منظر مردمان معمولی تبیین كند.
لوفور در 35 سال آخر زندگانی یعنی از 1924 تا 1959 موثرترین و پیچیدهترین تفسیر از انقلاب فرانسه را ارایه داد، چیزی كه تا زمان خود او سابقه نداشت. ضمن اینكه در زمانی كه لوفور به سالهای 1794 تا 1799 از تاریخ انقلاب فرانسه پرداخت.
نظرات